سال ١٣٨٩ سال مصیبت باری برای فوتبال ایران بود. شاهد شکست در همه مسابقات بین‌المللی بودیم. برای طرفداران سرخابی (استقلال- پرسپولیس) اما شرایط مصیبت بارتر بود. در نیمه اول سال قهرمانی در لیگ برتر را از دست دادند و از جام باشگاه‌های آسیا حذف شدند. در فصل جدید لیگ برتر هم تاکنون حال و روز خوشی نداشته‌اند. استقلال که تیم را نیم‌بند وارد مسابقات کرد، نتایجشان چنگی به دل نمی‌زند و تنها دلخوشی شان برد پرحرف و حدیث در دربی بود.

پرسپولیس که با کبکبه و دبدبه و با خرید تیمی کامل مطابق با خواسته‌های علی دایی وارد مسابقات شد و هیچی برایش کم نگذاشتند، حتا مدیریت غیر قانونی کاشانی هم نادیده گرفته شد، وضعش از آبی‌ها وا ویلا تر بود. آن‌ها تا اینجا که هنوز نیمی از نیم فصل دوم باقی مانده، با 9باخت بدترین نتیجه تاریخ باشگاه پرسپولیس را گرفته‌اند. در دوره جدید جام باشگاه‌های آسیا هم که هر دو تیم از ابتدا همه را ناامید کرده‌اند. دو شیر بی یال و دم فوتبال ما از 4 بازی فقط 1 امتیاز کسب نموده‌اند. از لحاظ فرهنگی نیز اعضای این دو باشگاه دیگر پرده‌ای نیست که ندریده باشند و حرمتی نیست که نگه داشته باشند. عکس‌های انتشار یافته از رفتار بازیکنان این دو تیم و مصاحبه‌های بازیکنان و دست اندرکاران پرمدعای آن‌ها که در خیلی از موارد به تلویزیون هم کشیده می‌شود، گویای همه چیز است الا..... با این وضع خیلی از کارشناسان ورزشی-فرهنگی-اجتماعی از خود می‌پرسند که این همه هیاهو برای چیست؟ تا کی قرار است این دو تیم سوگلی فوتبال ما باشند؟ مگر چه گلی در (این دو دهه اخیر بخصوص) به جمال فوتبال زده‌اند که شایسته این همه حمایت و پول و بوق و کرنا باشند؟ تاج و پرسپولیس چگونه و چرا ایجاد شدند؟ جرقه این سؤال را استاد خوشفکر فوتبال ایران مجید جلالی در ذهن بنده ایجاد کرد. به اعتقاد وی طرح ایجاد دوقطبی تاج - پرسپولیس را انگلیسی‌ها به نظام پهلوی پیشنهاد دادند. بنده باتوجه به ارتباط قضیه با زمینه پژوهشی و تحقیقاتی خود در زمینه جامعه‌شناسی فرهنگ و تعلیم و تربیت سعی نمودم مساله را پیگیری نمایم. رقابت و چالش یکی از فاکتورهای پویایی یک جامعه است. در یک جامعه آزاد این رقابت‌ها و چالش‌ها بصورت طبیعی رخ می‌دهد. جامعه‌ای که میان افراد و گروه‌ها در زمینه‌های مختلف و متفاوت (نه فقط ورزش) رقابت نباشد، جامعه‌ای راکد است که احتمال از هم کسیختگی و چالش‌ها و تنش‌های قومی و طبقاتی در آن بالاست. می‌توان گفت جامعه نیست، بلکه محیطی توده‌وار است که توسط حاکمان کنترل و هدایت می‌شود. از جهت دیگر، کسی مانند شاه ایران می‌خواست که خود به تنهایی یکه دار میدان باشد و زمام امور در دستان خود داشته باشد. او نمی‌توانست مجلس را تعطیل کند. جامعه ایران از زمان مشروطه به وجود احزاب نیز آشنا شده بودند. جهان نیز از وی نمی‌پذیرفت که پس از سرکوب دو حزب فراگیر ملی و توده حزب و رقابتی در کار نباشد. راه حل، ایجاد حزبی فرمایشی به نام رستاخیز جهت مجاب کردن منتقدان داخلی و بین المللی بود. با جامعه اما باید چکار کرد؟ مردم نیاز به مجالی دارند تا رقابت کنند، کری بخوانند و شکست و پیروزی را تجربه کنند. به جای دادن مجال به احزاب آزاد و مستقل سیاسی که معمولا در اکثر کشورها به دو حزب عمده و بزرگ تقلیل و خلاصه می‌شوند، تا مطالبات مردم را پیگیر باشند، سیاست بر این می‌شود که فقط چاره‌ای برای ارضای غریزه رقابت بجویند نه دادن اجازه دخالت در اداره جامعه. اگر پیروزی واقعی در میدان سیاست(بخوانید حق دخالت در تعیین سرنوشت) به دست نیاورده‌اند، لااقل در مجالی مجازی این غریزه را ارضا نمایند. این دو قطبی فقط در فوتبال کشورهای توسعه نیافته مانند اسپانیا و پرتغال و مصر و ایران می‌توان یافت. در کشورهای مترقی تر چنین وضعیتی کمتر حاکم است. دلیل دیگر نیز ترس نظام حاکم از بروز تنش‌های اجتماعی ناشی از اختلاف طبقاتی بین شمال و جنوب در کشورهای غیردموکراتیک و توسعه نیافته است. در چنین جوامعی برای جلوگیری از بروز شعله‌های احتمالی بین این دو طبقه، رقابت کنترل شده ایجاد می‌شود. تاج نماینده مناطق بالاشهری می‌شود و پرسپولیس از دل جنوب شهر مانند نازی آباد و میدان راه آهن پدید می‌آید. رئال مادرید نماینده طرفداران پادشاهی اسپانیا می‌شود و بارسلونا پایگاه باسک‌های معارض و جدایی طلب. این چنین بود که وجود این دو تیم ضرورت یافت و از آن زمان تاکنون ازهمه طرف مورد حمایت قرار گرفتند. سوء استفاده‌های تبلیغاتی و سیاسی صورت گرفته از آن‌ها بماند. چرا استقلال پرسپولیس هنوز حمایت می‌شوند؟ این دو تیم مدت‌هاست بازیکنان برجسته‌ای پرورش نمی‌دهند که روانه تیم‌های ملی نمایند، بازیکنان مستعد تیم‌های دیگر با قرار دادهای کلان اغوا می‌کنند و از آن‌ها مهره‌های سوخته می‌سازند. بازی‌های زیبایی هم ارائه نمی‌دهند تا تماشاگران را جلب نمایند. هر سال از میزان تماشاگران و طرفداران این دو تیم کاسته می‌شود. در بازی‌های حساس این دو تیم در لیگ برتر یا جام آسیا تعداد تماشگران بندرت به 10هزار نفر می‌رسد. تعداد تماشاگران بسیاری از تیم‌های شهرستانی بیشتر از این دو تیم است. در سطح جامعه عطش کری خوانی بین طرفداران این دو تیم افول چشمگیری کرده است. دیگر گذشت دوره‌ای که جوانان و نوجوانان برای خواندن اظهارنظرات بازیکنان این دو تیم وداشتن و چسباندن عکس آنها بر در و دیوار اتاق‌های‌شان، برای خریدن نشریات رنگارنگ ورزشی سر می‌شکستند. اگر جمعیت قابل ملاحظه برای تفریح و سرگرمی دلخوش به بازی‌های این دو تیم بودند، می‌شد تاحدودی (هرچند غیر منطقی) خرج و مخارج کلان این دو تیم را توجیه کرد. زمانه عوض شده است. تهرانی‌ها از خیر این تفریح گذشته‌اند. مگر سلطان علی پروین توانست برای استیل آذین طرفدار بیاورد؟ پول را اگر دارید بدهید تیم‌های شهرستانی تا خرج استادیوم و ارائه تسهیلات به تماشگرانشان بکنند. ده‌ها تیم لیگ یکی در شهرستان‌ها محتاج حداقل بودجه هستند. تماشاگر و طرفدار نباشد، دیگر از دیگ این دو تیم برای سرپرستان باشگاه آب شهرت و محبوبیت نمی‌جوشد. روزی گفته می‌شد این دو تیم تماشاگر دارند و روسای انتصابی این دو باشگاه با هزینه کردن، برای خود محبوبیت می‌خرند. با قبول این پیش فرض، باز هم یافت نمی‌شوند کسانی که از طریق این دو باشگاه مدارج سیاسی را طی کرده باشند، بلکه عکس آن صادق بوده است. با این وضعیت، جای تعجب است از این که دولت هنوز اصرار بر حمایت همه جانبه مالی و تحت پوشش قرار دادن آن‌ها از جیب ملت دارد. از زمان دولت هاشمی تاکنون اتفاق وجود دارد که باید این دو باشگاه خصوصی شوند. وعده می‌دهند که فصل آینده چنین خواهد شد، اما هرسال دریغ از پارسال. پس چرا دولت دست‌بردار نیست؟ در کشور ما همه چیز سهل و ممتنع است. نیازی نیست تا مشکلی صعب و پیچیده و مورد اختلاف باشد تا از پس آن بر نیاییم. مگر بر سر حذف و نا کار آمدی کنکور اختلاف وجود دارد؟ مگر کسی اختلاف دارد که باید قضیه مهاجران افغانی را حل کنیم؟ سه دولت هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد خواهان حل اختلافات سیاسی با آمریکا و مصر بوده‌اند. حل قضیه استقلال- پرسپولیس از همین قبیل است، مگر این که چاره‌ای نداشته باشیم. امید است که تورم ناشی از حذف یارانه‌ها ما را ناچار به این امر کند.